قانون مورفی در آستانه فروش ۵ میلیارد تومانی
تاریخ انتشار: ۵ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۵۰۶۰۹۶
جدول فروش سینمای ایران با اعلام صدرنشینی فیلم سینمایی "قانون مورفی" ساخته سینمایی "رامبد جوان" در سومین هفته از اکران این فیلم سینمایی منتشر شد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ جدول فروش سینمای ایران با اعلام صدرنشینی فیلم سینمایی "قانون مورفی" ساخته سینمایی "رامبد جوان" در سومین هفته از اکران این فیلم سینمایی منتشر شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از دیگر نکات جالب توجه جدول فروش میتوان به صعود یک پلهای فیلم کلمبوس در جدول فروش سینمای ایران اشاره کرد. همچنین فیلم سینمایی مارموز ساخته کمال تبریزی با یک پله سقوط سوم شد.
قانون مورفی
فروش هفتگی: ۱،۵۰۴،۶۷۶،۰۰۰ تومان
فروش کلی: ۴،۷۳۵،۷۴۲،۰۰۰ تومان
نویسنده و کارگردان: رامبد جوان
بازیگران: امیر جدیدی، امیر جعفری، هادی کاظمی، سروش صحت و رامبد جوان
خلاصه داستان: این فیلم یک اثر اکشن طنز است.
کلمبوس
فروش هفتگی: ۴۸۶،۵۳۵،۰۰۰ تومان
فروش کلی: ۴،۱۰۸،۹۹۱،۰۰۰ تومان
نویسنده و کارگردان: هاتف علیمردانی
بازیگران: فرهاداصلانی، سعیدپورصمیمی، شبنم مقدمی، مجید صالحی با حضور هانیه توسلی و فریده سپاه منصور، گیتی قاسمی
خلاصه داستان: در این روزهای سرد، در این روزهای سخت، بروم یا بمانم؟!
مارموز
فروش هفتگی: ۴۲۶،۵۸۳،۰۰۰ تومان
فروش کلی: ۵،۷۵۴،۹۳۲،۰۰۰ تومان
نویسنده و کارگردان: کمال تبریزی
بازیگران: حامد بهداد، ویشکا آسایش، آزاده صمدی، رضا ناجی، مانی حقیقی، محمد بحرانی، عیسی یوسفی پور، سیاوش چراغی پور، مرتضی زارع، بهزاد قدیانلو، فرهان معین زاده همراه با گروه موسیقی «بُمرانی»
خلاصه داستان: این فیلم با مضمونی کمدی و سیاسی روایتگر داستان زندگی شخصی به نام «قدرت» با بازی حامد بهداد است که سودای رسیدن به قدرت را دارد.
بمب یک عاشقانه
فروش هفتگی: ۳۷۱،۳۲۵،۰۰۰ تومان
فروش کلی: ۶،۰۸۲،۶۴۸،۰۰۰ تومان
نویسنده و کارگردان: پیمان معادی
بازیگران: لیلا حاتمی، پیمان معادی، سیامک انصاری، حبیب رضایی، سیامک صفری، صبا گرگین پور، معصومه قاسمیپور، رامین پورایمان، بهادر مالکی
خلاصه داستان: در بحبوحهی جنگ ایران و عراق در سال۱۳۶۷، تهران بیوقفه بمباران میشد. عشق، محبت، امید، زندگی و ترس از مرگ را در روزهای پر اضطراب آن زمان برای مردمی که درگیرجنگ بودند از بین میبرد. اغلب عشق به سختی درک میشود، اما مرگ واقعیتی است ترسناک. "بمب؛ یک داستان عاشقانه" نشان میدهد که عشق و امید چطورحتی در مواجهه با تاریکی مرگ، راهشان را پیدا میکنند. روایت انسانهایی است که هیچگاه فرصت عاشق شدن و به دلخواه خود زندگی کردن را نداشته و تنها برای لقمه نانی به سختی کار کردهاند. این فیلم روایت انسانهایی است که در استبداد زمان و مکان به دام افتادهاند، اما گویی که آرزوهای برباد رفتهی آنها همچنان گریبانگیر ما است. گویی با تمام آن آرزوها از دوردستها آمدهاند و به انتظار هستند که داستانشان روایت شود، یا شاید کسی دوباره آن را زندگی کند: داستانی از عشقی انسانی و ساده.
تخته گاز
فروش هفتگی: ۳۵۷،۸۵۵،۰۰۰ تومان
فروش کلی: ۶۲۷،۴۴۴،۰۰۰ تومان
نویسنده و کارگردان: محمد آهنگرانی
بازیگران: سام درخشانی، کامبیز دیرباز، لیلا اوتادی، الهام حمیدی، رز رضوی، بیژن بنفشهخواه، نیما شاهرخشاهی، پرستو صالحی
خلاصه داستان: «سلیمان» قطار خنده را به قصد اثبات مرد بودنش در خانواده و جامعه تخته گاز میراند چرا که به هزار و یک دلیل زیر سوال قرار گرفته شده و خود او خود نیز به این امر واقف شده و درصدد رفع نواقص خود برآمده است و در این مابین فضای شاد و مفرحی را برای مخاطبین به ارمغان میآورد و در این مسیر فراز و نشیبهایی را پشت سر میگذارد و در ایستگاههای مختلف خنده توقفی میکند.
همچنین فیلمهای دزد و پری با ۲۳۸،۷۶۶،۰۰۰ تومان، درساژ با ۱۵۴،۰۶۲،۰۰۰ تومان، اتاق تاریک با ۱۳۵،۴۰۸،۰۰۰ تومان، پاستاریونی با ۱۰۰،۳۵۹،۰۰۰ تومان و مغزهای کوچک زنگ زده با ۳۴،۲۵۳،۰۰۰ تومان فروش رتبههای ششم و دهم جدول فروش سینمای ایران را در اختیار دارند.
منبع:میزان
منبع: دانا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۵۰۶۰۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نظربازی با اصفهانِ اردیبهشتی
ایسنا/اصفهان نویسندۀ سفرنامۀ «در کلمات هم میشود سفر کرد» داستاننویس و فیلمسازی است که از زیباییهای اصفهان در روایت سفرش به این شهر در هنگامۀ پاییز میگوید، اما حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتیاش به نصفجهان را به یاد میآورَد.
آدم باید خیلی بیذوق باشد که به اصفهان سفر کند، در دل طبیعت و باغات آن غرقه شود، میان معماری نابش از این سو به آن سو برود و تاریکروشنِ ادبیات و تاریخ این دیار را تجسم کند، اما شوری در وجودش هویدا نشود! در وجود این شهر شوریده همواره رازها و استعارههایی پنهان بوده است که شاید با دیدگان به نظر نیایند، اما حس میشوند، سرها را پرشور و دلها را حیران میکنند. آنهم نه به وقتی که شهر در بینقصترین روزگار خود به سر میبرد، بلکه در همین زمانۀ ما که مسافران، زایندهرود را کمآب یا بیآب میبینند، بیغشترین آثار معماری را زخمی و بیرمق در اسارت داربستها دیدار میکنند و در خیابانها یا کوچههای شهر هزاران چالهچوله و نازیبندگی خودنمایی میکند، باز هم دیدن اصفهان آدمی را به هیجان میآورد و همزمان آرامشی دلنشین به او میبخشد.
نمونۀ آن را باید در سفرنامۀ نهچندان معروف اصغر عبداللّهی از اهالی قلم کمنظیر جنوب ایرانمان، یعنی آبادان گرم و صمیمی یافت. عبداللّهی در همین روزگار ما به اصفهان میآید و در خاطرات سفرش موسوم به «در کلمات هم میشود سفر کرد» پا به این شهر میگذارد. او نیز برخی کموکاستیهای شهر اصفهان به چشمش میآید و آزارش میدهد، اما از یادداشتش به نصف جهان معلوم است که خیالش به پرواز درآمده و اشتیاقی یافته که بازتابش در قلم او یافتنی است.
گلچینان گلچینان به سمت چهارباغ
اصغر عبداللّهی، داستاننویس و فیلمساز، در این سفر که روایتش را به قلم میآورد، هنگامۀ پاییز است و از زیباییهای اصفهان در این موسم فراوان میگوید. اما او بارها به اصفهان پا گذاشته و چهار فصل آن را دیده است، و حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتیاش به نصف جهان را در یاد دارد و میگوید:
«اصفهان شهری نیست که در یک نظر و یک سفر کشف شود. اگر بهدلخواه مسافر اصفهانی، اردیبهشت هم ماه خوبی است برای نظربازی با شهری که پُر از تکههای کوچک نقاشیهای لاجوردی و فیروزهای است. هم آفتاب دارد، هم نمنم باران و نرمهبادی که از روی میوههای خوشطعم درختان کویری گذر کرده است.»
عبداللّهی از نویسندگان قدر و آگاه به ادبیات، تاریخ و فرهنگ ایرانزمین است. همین مسئله نیز بر منحصربهفردشدن داستان سفرش به اصفهان تأثیری مهم گذاشته است. او سفرنامهای دارد که مثل اصفهان جان و روحی در آن میتوان یافت. عبداللّهی در این گزارش سفرش به زیبایی از قدرت خیال و تخیل نویسندگی خود بهره میبرد و غالباً در دیدار با جایجای شهر به یاد اثری مکتوب در ادبیات یا تاریخ میافتد و به زیبایی با اصفهان کنونی پیوند میدهد که شاید از پس خاطر و نوشتار هرکسی بر نیاید.
این داستاننویس در همان ابتدای کار از خوانندهاش میخواهد که پیش از هر جاذبهای به دیدار چهارباغ برود: «سلانهسلانه یا به قول قجرها گلچینان گلچینان برو به به سمت چهارباغ» وقتی به چهارباغ میرسد، همزمان با دیدن این خیابان شگفتانگیز یادش به داستاننویسان نامدار اصفهان میافتد. و میگوید در چهارباغ باید با داستاننویس اصفهانی، علی خدایی، قدم زد.
فقط خدایی نیست. این آبادانی وقتی در اصفهان درختان و گلها را در جایجای شهر میبیند و وقتی آواز پرندگان چون آهنگی دلنواز به دلش مینشیند، یاد نویسندۀ فرانسوی، آندره مالرو میافتد؛ رماننویسی که رُستنیهای نصف جهان سرمتش و بهگفتۀ عبداللّهی در گوشهای از خاطراتش چنین به آنها اشاره میکند: «گل ابریشم سرخ و گلهای کاغذی افشان و سه گل ارغوانی بر یک درخت انار در حیاطی [...].»
بعد به یادمان میآورد که مالرو، مالرویی که تمام دنیا را زیرپا گذاشته بود، حساب سه شهر اصفهان و ونیز و فلورانس را از همۀ دنیا جدا میکرد، چون هیچ شهر دیگری به پای زیبایی و شکوه و شیدایی این سه نمیرسد. گشتوگذار در اصفهان، نویسندگان یا کتابهای ادبی بسیار دیگری را به خاطرش میرود. «صادقممقلی؛ شرلوک هلمس ایران یا داروغۀ اصفهان» اثر کاظم مستعانالسلطان و «ده قزلباش» اثر حسین مسرور سخنیار اصفهانی از آن جملهاند.
آدمهایی دیدم که دیگر زنده نیستند
عبداللّهی با قدمزدن و گشتن در اصفهان بهجز ادبیات، تاریخ را هم پوینده و جاندار در برابر دیدگانش میبیند. وقتی در عمارت چهلستون است، ظلالسطان، شازده قجری و حاکم اصفهان را میبیند که چطور دستبهکمر دستور میدهد تا آدمهایش نقاشیهای این بنای باشکوه را و گچبریهای ظریفش را با هرچه که به دستشان میآید، تخریب کنند.
بعد در غیاب این شازده قجری پا به اندرونی معروفش میگذارد! همان جا که حالا موزۀ هنرهای تزئینی و معاصر شهرمان شده است و تاریخ خودش را دارد، همان جا که قرنهای درازی به رکیبخانه شهره بود. در اندورنی، عبداللّهی ویلفرد اسپاروی اهل انگلستان، معلم سرخانۀ بچههای ظلالسطان را میبیند. او در دل این موزه، همان لحظهای از تاریخ اصفهان را به چشم میبیند که اسپاروی با خانوادۀ ظلالسطان بهصورت گروهی نمایشنامۀ «توفان» شکسپیر را اجرا میکنند، گویی که خیلی از این نمایش نمیگذرد و دیوارهای عمارت هنوز آن را به یاد دارند. بعد فرزندان حاکم اصفهان یا نوههای ناصرالدینشاه دور هم با معلمشان داستانی از ادگار آلن پو میخوانند.
و همۀ اینها را عبداللّهی میبیند! درگذشتگان بسیاری در یادش جان میگیرند. حتی ناصرخسرو و شاردن و گوبینو و دهها نفر دیگر را میبیند که هنوز ردشان در اصفهان پیدا میشود؛ همانطور که در دل هر بنای تاریخی و کوچه و خیابان و منظرۀ شهر آیندۀ این دیار را هم به تماشا مینشیند.
او این آینده را در عکسها میبیند، مثلاً جایی که از دانشجویان دانشکدۀ هنر اصفهان مینویسد: «برو به عمارت پُرنقش و نگار و به سقف نگاه کن و به یاد بیاور که تصویری از تو در تعداد زیادی از این عکسهای دانشجویان احتمالاً دانشکدۀ معماری حالیه که در غیبت شازده در عمارت توحیدخانه مستقر هستند خواهد بود. آنها تو را به یاد نمیآورند، تو هم آنها را فراموش خواهی کرد اما در این عکسهای دیجیتال باقی خواهی ماند.»
بعد در جایی دیگر دوباره از عکاسی مردم اصفهان و مسافرانش و از عکسهایی که عمرشان بیشتر از آدمهاست برایمان تعریف میکند؛ همان عکسهایی که وقتی عبداللّهی به آنها خیره میشود، احساساتش را دربارهشان اینگونه نشان میدهد: «آدمهایی دیدم که دیگر زنده نیستند. و غم ملایم خودخواستهای در من مِهِ متراکم میشود.»
مرجع:
عبداللّهی، اصغر (۱۴۰۰)، «در کلمات هم میشود سفر کرد»، تهران: چشمه.
انتهای پیام